- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
بر زمین جـز بدن پـرپـر تو نیست علی گوشهای جمع چرا پیکـر تو نیست علی نفس آهسته بکش، دور و برت لاله نکار غیر خونابه که در حنجر تو نیست علی خواستم بوسه زنم بر تن زخـمی شدهات جای سالم که ز پـا تا سر تو نیست علی عمهات هـست برای من و تو گـریه کند خوب شد کرب و بلا مادر تو نیست علی بس که تغـییر نمودی به خودم میگویم: این به خون خفته علی اکبر تو نیست، علی
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
گرفته دستهای خیمه دامان جوانش را علی که میرود پس خیمه داد از دست جانش را پسر طاقـت ندارد تا ببـیـند اشک بابا را پدر طاقت ندارد رفـتن سرو روانش را نوای العطش از عمق جان علقمه برخاست میان کـام بـابـا میگـذارد تـا زبـانـش را عنان مرکبش رفت از کف روح الامین بالا به دست نیزه بخشیده است انگاری عنانش را پدر بی تاب چون ابربهاری؛ اشک میریزد به چشم خویش دیده برگ ریزان خزانش را پدر از چشم هایش پیش او دُرّ نجف میریخت بشوید تا عقیق سرخ اطراف دهانش را پدرصورت به صورت میگذارد روضه میخواند پسرهم میدهد دق ؛ ذرّه ذرّه روضه خوانش را اذان ظهر معـمولا مناره اشک میریزد به روی نیزه وقتی سردهد اکبراذانش را
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
وقتی که پیکـر پسـرم تکّه تکّه شد آهی کـشیدم و جگـرم تکّه تکّه شد تـاریکـی آسـمـانِ امـیدِ مرا گـرفت تـنها سـتـارۀ سـحـرم تکّـه تکّـه شد درهم شکست تا که ستون خیام من قلب تـمـام اهـل حـرم تکّـه تکّه شد این جذر و مد نیـزه امان مرا بُرید اکـبـر مـقـابل نـظـرم تکّـه تکّه شد این ریز ریز ریخته روی زمین علی است!؟ زینب بـیـا، پـیامـبـرم تکّـه تکّه شد دیدم شکاف پهلو و رفتم به پشت در تـا مـیـوۀ دلـم به بـرم تکّـه تکّه شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
بر کـینههای کهنه ز حـیدر اضافه شد به بغـض ها ز فـاتح خـیـبر اضافه شد تا گـفت علی؛ مـنم نـوۀ مـرتضی علی دیدم که چـله چله به لشکـر اضافه شد هر کس که تیر و نیزه و شمشیر و سنگ داشت بر حـلـقـۀ محاصره یکـسر اضافه شد هی تیغ تیغ تیغ! عجب جذر و مدی است! هی زخم زخم زخم به پیکر اضافه شد وقتی که پهـلویش هـدفی راه دست شد بر داغ او مـصیـبت مـادر اضـافـه شد یک نـیـزه آخـر از بـدن او جـدا نـشـد عضوی جـدید بر تن اکـبـر اضافه شد جز هلهـله به گـوش صدایی نمیرسید که نـالههای زینب مضطـر اضافه شد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
در کنار نعش تو چـشمم سیاهی میرود از شب عمرم چراغ صبحگاهی میرود تا که دیدم ارباً اربا گـشتهای ای نازنین جان من از پیکرم خواهی نخواهی میرود تیغ ابرو و صف مژگان تو از دست رفت میروی و از برم گـویا سپاهی میرود در یم خون تکههایت مثل ماهی میپرند دست و پا که میزدی هر تکه راهی میرود مثل کوهی بودی و از بس که غارت شد تنت سوی خیمه از تو چندین برگ کاهی میرود بر سرت تاجی است از خون و عبا تخت روان گل بریزید اکبرم بر تخت شاهی میرود یک علی رفته به میدان صد علی برگشته است از شماره پارهها چـشمم سیاهی میرود
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
تا که عـقابت با سوارِ خویش، پر زد طوفانِ پائـیزی به بـاغ من ضرر زد آه ای امیـد خـیمهها!؛ وقـتی که رفتی افتاد، از پا زینب و دسـتی به سر زد بالا بـلـنـدم!؛ کـاش مـیبـسـتی نـقـابی چـشمِ حـرامیها تو را آخـر نظـر زد ای سَروِ گـلزارم؛! خـمیدم تا که دیدم گلچین؛ عصای پیریام را با تبـر زد »اولادُنا اَکـبادُنا» تفـسیرش این است هر زخمِ تو؛ زخمِ عمیقی بر جگر زد آییـنـۀ من!؛ بـا شکـستِ تو شـکـسـتـم هر کس تو را زد؛ ضربهای هم بر پدر زد با هر رجز تا اینکه گفتی نام خود را با بغض حـیدر؛ دشمنت هم بیشتر زد ای کـاش، دیگـر هـیچ بـابـایی نـبـیـند این آتـشـی کـه بـر دلـم داغ پـسـر زد جان خودم را میدهـم؛ اما تو برگـرد ای کاش میشد؛ چون به جان تو میارزد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا در شهادت حضرت علی اکبر علیهالسلام
تو کیستی که پدر اینچنین اسیر تو شد جوان تـرین قـبـیله، قـبـیله پیـر تو شد اذان بگـو که اذانت دل از بـلال ربود صفا بـده به نـمازم، نـماز گـیر تو شد تو میروی به سلامت، دعام پشت سرت نگـاه عـمـۀ تو جـوشـنِ کـبـیـر تـو شد برای العـطـشت، کـام تـشـنۀ من و تو ببین بـرادرم عـباس سـربـزیـر تو شد چقدر دور و بر تو شـلـوغ شـد نـاگـاه چقدر دست اجـل راهی مـسـیر تو شد چه آمده به سر من که خواهـرم زینب ز خیمه آمده بیرون و مستجـیر تو شد چه آمـده به سـر تـو، عـلـی اکـبـر من کنار این تن پرپـر، حـسین پـیر تو شد برای بدرقـۀ شـرحـه شـرحۀ جـسـمت ببین پـیـمـبر خـاتـم عـبـابـگـیـر تو شد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
تنها نه از غمت جگـرم شعـلهور شده داغی به دل زدی که سرشکم شرر شده دارد به عرش میرسد اشراق سینهات آه ای نبی، زمان عروجت مگر شده؟ وضع شکاف زخم سرت هیچ خوب نیست زیر کـلاه خـوود تو شـقّ الـقـمر شده داری مرا کـنـار خوت میکُـشی پسر حرفی بزن، ببین پدرت محتضر شده برخیز و اشک چشم مرا روبرو نکن بـا نـیـشـخـنـد حـرمـلـۀ دربـهدر شـده اینها برای هرچه عـلی نـقـشه داشتـند نـامت اسیـر بغـض هـزاران نفر شده گـویـا برای نـیـزه به پهـلـوی تو زدن هرکس که داشت کینۀ زهرا خبر شده تنها تو را نمیشود از خاک جمع کرد از سنگ ریـزهها بـدنت ریـز تـر شده وقتی که در عـبا بدنت چـیده شد علی معـلـوم شد چـقدر تنت مخـتـصر شده
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
اکبر که جز وجود خـدا باوری نداشت غیر از خدا به دل هدف دیگری نداشت اکبر که خلقتش چو کلامش الهی است قـرآنِ کـربلا بجـز او کـوثـری نداشت آن یـل که در حـضور عـلـمدار کربلا میدان نیـنـوا بجـز او حـیـدری نداشت اول قـتـیـل نـسـل خـلـیـل ولایت است بیاو سرای عشق و حقیقت دری نداشت از هـستیاش گـذشته و ایـثـار میکـند آن مادری که بهتر از این گوهری نداشت حیف از جمال مصطفویاش که جلوه کرد آنجا که سیـرۀ نـبـوی مشتـری نداشت در موج خـون فـتاده شناور دل حسین فلک نجات وادی طف، لنگری نداشت حـتی بـرای آه کـشـیـدن رمـق نداشت آمـد پـدر، ولی نـفـس دیگـری نـداشت هر کس به هر وسیله که شد ضربه زد به او حتی کسی که در کف خود خنجری نداشت جسم و سلاح و کـینه، جـدا ناپـذیر شد سر نیزههای خصم از اینجا سری نداشت هر عـضوی از تنش به سر نیزۀ یکی چیزی از او نمانده، دگر پیکری نداشت دیگر بس است هلهله و سوت و کف زدن گیرم که این شهید جوان مادری نداشت جنگ آوران کوفه به خود مطمئن شدند سقا غریب مانده و همسنگری نداشت دردا پـدر ز داغ پـسر، پـیـر مـیشـود تنها حسین بود و عـلی اکبری نداشت
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
قصد دارد بـدود تاب و تـوانش رفته شیرمردی که غـریبانه جـوانش رفته هرچه می خواست که با پا برود باز نشد عجبی نیست سوی معرکه جانش رفته وقت پیری همه امید پدرها پسر است تکـیـه گاه قـد و بالای کـمـانش رفـته فرصت اینکه کند پا به رکابش هم نیست دیر راهی شود از دست زمانش رفته از سر مـأذنـه افـتاد مـؤذن بر خـاک تـا به خـیـمه غـم هنگـام اذانش رفته با چه ضجری به سر نعش علی میآید با چه حالی که توان بهر بیانش رفته آمـد و دیـد پـیـمـبـر به زمیـن افـتـاده آمد و دید که حـیـدر ضربـانش رفته هرچه میدید علی بود علی بود علی بـدنـش بیـشـتـر از حـد مکـانش رفته آنقدر نیزه به هر جای تنش ریخته اند که تـوان از بـدن نـیـزه زنـانش رفته تیـرها مثل حـسن با بدنت لـج کردند هرچه تیر است در این دشت نشانش رفته عـصمت الله به بـالای سـر شـاه آمـد دیـد افـتـاده کـنارش، وَ جـانش رفـته نـوبـت کـار جـوانـان بـنـی هـاشم شد کـار بـسـیـار جـوانـان بـنی هـاشم شد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
به هـمره تو رود روح من ز پیکر من سپـردمت به خـدا ای یگانه گـوهر من اگر که میروی آهـستهتـر بـرو پسرم که هست پـشت سـرِ تو نگـاه آخـر من دو غـصه بر جگـر عـمهات زده آتـش دهـان خـشک تو و اشک دیـدۀ تـر من وضو بگیر ز اشک و برو به جانب مرگ کـه پیـشبـاز تـو آیـد ز خُـلـد، مادر من چگونه تـاب بیـارم، چگونه صبر کنم؟ کـه بـر سـر تـو بریـزند در برابر مـن اگــر فـتـاد عـبـورت کنـار شط فـرات بـیـار جـرعـۀ آبـی بــرای اصغـر مـن بپوش زخم سرت را به دستِ غرقه به خون اگر به دیدنت آیـد ز خیمـه خواهر من ز حـلقــههای زره بیشتر رسـد زخمت هزار پاره شود پیکرت چو حنجر من اگر چه فرق تو گردد دو تا به تیغ ستم یکی است قبـر تـو و تربت مطهر من عدو به گریۀ من خنده میزند «میثم» تـو گریـه کـن بـه عـزایِ علیِّاکبر من
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
بس که پاشیده زهم مثل گـلِ چیده تنت میکـند گـریه به زخـم بـدنت پیـرهنت کـثرت زخـم تو مانع ز شمارش گشته بس که زخم آمده پیوسته به زخم بدنت آیـه با تـیـغ نـوشـتـنـد به سـر تـا پـایت نـقـطـه بـا تـیـر نهـادنـد به آیـات تـنـت حـلـقههای زرهت چـشـمۀ خـونند همه آب غسلت شده خون، خاک بیابان کفنت
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
اگر چه در دل دشمن تو را رها کردم به قـاتـلان تو نفـرین، به تو دعا کردم محاسنم به کف دست و اشک در چشمم به هـمـره تـو دویـدم، خـدا خـدا کـردم هزار مرتـبه جـانـم ز تن جـدا گـردیـد دمی که تشنه لب از خود تو را جدا کردم اذان صبح، اذان گـفـتـنـت دلـم را بُـرد صلاة ظهـر تو را هدیه بر خـدا کردم
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
خیز از جا و از این زندگیام سیر مکن با غمت جان مرا پـیـرتر از پیر مکن نیست عضوی به تنت شبه علیاکبر من با چنین حال علی سعی به تکبیر مکن قـوت پـیکـر من رفت ز دسـتـم پـسرم دیده بگشا پدرت را تو زمینگیر مکن لشکری خنده کنان خیره به احوال من است داغ قلبم تو در این هلهله تکـثـیر مکن عـمّـه آمد ز حـرم نـالـه زنـد یا ولـدی پاسخـش گو پسرم جان پدر دیـر مکن میرسـد زمـزمۀ رفـتن جـان از بـدنم خود نمایی کن و این زمزمه تعبیر مکن گر نخیزی تو ز جا صفحۀ عمرم سوزد اینچـنین آخـر کارم تو به تحریر مکن
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
در وقت رزم دل ز همه میبری علی پا در رکاب میزنی و محـشری علی ابـرو نهان کن از نظر خـیـرهٔ حـسود آئـیـنـهدار صورت پـیـغـمـبـری عـلـی قامت مگو قـیـامت زهـراست قـامـتت چون او در دفاع ز امامت، سری علی گــرم طـواف روی تـو آل ابــوتــراب غـرق عـبـادتی و خـدا مـنـظـری علی وصفت همین بس است که در کوی رب عشق شـه زاده حــرم، عـلیّ اکـبـری عــلـی وجه غیور هر غـضبت وقت حـملهها گاه رجز تو منـتـسب از حـیدری علی بین خطوط روی جبینت پُر از خداست ابن الحـسین لـیـلی لـیـلای کـربـلاست نـور خـدا ز صورت تو دیـده میشود پـیـغـمـبـرانه بر هـمه تـابـیـده میشود شـمـشاد قـامتی و به شـمـشـیر کوفیان گـلـبرگ ها ز سـاقۀ تو چـیـده میشود مثل بـلـور شـیـشهای سنگ خوردهای با بـوسهای وجـود تو پاشـیـده میشود شمشیر اهـل کوفه چه آورده بر سرت هر گوشهای ز دشت تنت دیده میشود جسمی که زیر ضربه به هم ریخته چسان هر تکهای به روی عـبا چیده میشود بـر نـالـههـای مـمـتـد بـابـا کــنــار تـو از سوی لشگری همه خـندیده میشود قـلـبی که از تـمـام تـنـت پـارهتـر شده با هـر صدای قـهـقـه رنجـیـده میشود دنـبـال زیـنـب آمـده سـقـای عـالـمـیـن فـریـاد میزنـنـد که وای از دل حسین
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
چون وقت جـدال پـسـر خـون خدا شد ناله ز دل اهـل زمین رو به سـمـا شد فـریـاد کـشـیـدند هـمـۀ خـیـمـۀ سلطان اکـبـر رود ای اهل حـرم جانب میدان هم پیر و جوان بهر علی دل نگـرانند گویا هـمۀ انس و ملک سیـنـه زنانـنـد اشک از بصر اهل سما رو به زمین است سـوزان دل عـبـاس یـل اُمّ بنـیـن است اکـبـر رود ای اهل حـرم جانب میدان
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
خورشید شد سوار فلک بیقرار رفت از مرکـب امـیـد پـدر شـهـسـوار رفت میریخت برگ و بر ز درختان سبز پوش آمـد ز راه بـاد خـزان تـا بـهـار رفـت اشکی بدل به خـون جگـر شد قدم قدم روح زلال از بـدن چـشـمـهسار رفت خُـلـقا و منـطـقا گـوهـر ناب خلـق بود گـنج عـیان ز کیسه این روزگار رفت مانـنـد تــیــر پَــر زده از چـلـۀ کـمـان شمشیرِ قامت آخت و چون ذوالفقار رفت خود از سـر سـپـاه ز سـیـر قـدش فتاد تا بین دشت آن قد چون کوهسار رفت مـیـدان هـمـه قـلـمـرو ابـر سـیـاه بـود تا آفـتـاب سر زد و دشـمن کـنـار رفت از موی و روی او شده گم صبح و شام کفر در بین دشت جـلوۀ لـیـل و نهار رفت مانند سیـل حـمـله او لشگـری شکافت از میـمـنـه به مـیـسره با اقـتـدار رفت با شعـلـههای تـیغ عـلـی روح دشمنان از تن فـرار کرد و شبـیه شـرار رفت از گـردبـادِ تـیـغ عـلـی در امـان نـبود هرکس رسید تا به فلک چون غبار رفت تا که ز رعد و برق عمودی فلک شکافت تاب از قـرار دامـن آن بیقـرار رفت کوچه برای پـیکر او دشـمـنـش گشود بـیاخـتـیـار در وسـط نـیـزهزار رفت خـورشید در محـاصره ابر تـیـره بود باران شروع گشت و تنش زیر بار رفت دست از تن عـلـی نکـشـیـدند دشـمنان هر سوی چون ستارۀ دنباله دار رفت باران نیزه دُرِّ نجف نه عـقـیق ساخت از دست تکه تکه آن خوش عیار رفت هر کس رسید برگی از آن گل ربود و بُرد آنگونه که دگـر اثـر از گـلعـذار رفت بر پـارههـای او نـنـهـد تا قـدم حـسیـن زانـو کـشید و در وسط لالـهزار رفت تـغـیـیـر کـرد مـیـوۀ جـان حـسـیـن، آه آمـد شبـیه سیب ولی چـون انـار رفت با صد هـزار چشم بـبـیـند مگر حسین باز آن تنی که زیر سنان بیشمار رفت ناچار شد به خاطره دل خوش کند، فقط چندین پَر از علی به حرم یادگار رفت
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
من چگونه سوی خیمه خبرت را ببرم؟ خبــر ریخـتــن بــال و پرت را بـبـرم واژههای بدنت سخت به هم ریخته است سینهات یا جگرت یا که سرت را ببرم؟ مثل مـادر وسـط کوچه گرفـتـار شدی تـن پـامــال شـده در گـذرت را بـبـرم ولـدی لـب بـزن و نـام مـرا بـاز بـبـر تا به هـمـراه نسـیم این اثـرت را ببرم ارباً اربا تر از این قامت تو قلب من است چـونکه بایـد بدن مخـتـصرت را ببرم میوههای لب تو روی زمین ریخته است بــا عـبـا آمــدهام تــا ثـمـرت را بـبـرم بت شکن بودی وپیش از همه مبعوث شدی حــالـیــا آمــدهام تــا تـبـرت را بـبــرم شبه پیغمبر من معجزهها داری، حیف! قسـمت من شـده شق القـمرت را ببرم سفرهات پهن شده در همۀ دشت، کریم! سهم من هم شده سوز سحرت را ببرم لشـگر روبـرویت «آکلة الاکـباد» اسـت کاش میشد که علی جان جگرت را ببرم بدنی نیسـت که تشـیـیـع کنم، مجبـورم تکّه تکّه تـنی از دور و بَـرت را ببرم ترسم این است که لب بر لب تو جان بدهد بگُـذار ایــن پـدر محـتضـرت را ببرم مادرت نیست ولی منتظر سوغات است! عطر گیسوی تو از این سفرت را ببرم
: امتیاز
|
شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
افـتاد و پیـش چـشم پـدر پا کـشیده شد کار عـلـی ببـین به کجـاها کـشـیده شد دستی کشید موی سیاهش، عجیب بود هنگـام ظهـر شب به درازا کشیده شد هرکس به شوق پیروهنش چنگ میزد و بیـن سـپـاه کـار بـه دعـوا کـشـیـده شد بیاخـتـیـار نـیـزه به پهـلـوش تا رسید ذهنم به سمت حضرت زهرا کشیده شد نقـش علی به لـوح دلـم تکّه تکّه و… نقش حسین با کمری «تـا» کشیده شد جسم پسر شبـیه به زهـرا شد و سپس جـسم پـدر شبـیـه به مـولا کـشـیده شد جا شد تـمام قـامت طوبی به یک عـبا کـار عـلی ببـین به کجـاهـا کـشیده شد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
با خَلق و خُلق و منطق احمد نمای تو با خشم و دست و بازوی خیبر گشای تو از یک طرف پیمبر و از یک طرف علی جز تو که قادر است نشیند به جای تو؟ برخـیز با حـسین، غـدیـری به پا بکن تا اینکه خـصم فـاطمه افـتد به پای تو در لشگری که اسم تو هم کشته میدهد صد نسل منقرض کند این حملههای تو ترس من از نگاه بد این جماعت است میخـوانم «ان یکـاد» همیشه برای تو تا دور میشـوی دل من شـور میزند خـیـره شده سکـیـنه به هر ردّ پای تو دیگـر چرا صـدای اذانـت نـمیرسـد؟ پس کـو نـوای دلکـش آن ربّـنـای تو؟ اینهای و هوی و هلهله ترسانده خیمه را وقـتـی نـمیرسـد به رقـیـه صـدای تو جز شرق تا به غرب همین دشت نینوا جـایی نـرفـتـه پـیکـر از هم جـدای تو
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
جُـنـبـشـی بیـن آسـمـانها بـود شورشی تا به عرشِ اعلا بود چـشمهای فـرشتگـان مبـهـوت به جـوانـی، پـیــمـبـر آسـا بود مرتـضایی به شکـلِ پـیـغـمـبر یا حـسـیـنـی که عـالـم آرا بود محشری میرود به رویِ زمین یـا قــیــامِ قـیـامـت آنـجـا بــود اینکه پشتِ سرش روانه شده است آیـۀ « و ان یـکـاد» زهـرا بـود نـه فـقــط دل زِ کــربـلا بُــرده با شکوهـش دل از خـدا بُـرده لــرزه بـر جـان دشـت اُفـتــاده از حـسـیـنیتـریـن نـبــی زاده کـیـست این گـردبـاد پـیـچـیـده کـه خــدا تـیــغ در کَـفـَش داده کیست این مرد غیرتِ طوفان کـیـست این سـر فـرازِ دلـداده هـمـه گـفـتـنـد کـه خـدا انگـار بـاز پـیــغـمـبــری فــرسـتــاده از نــژاد عـلـی بـه نـامِ عــلـی مـثـل عــبــاس کــوهِ اِســتــاده بـاز دریـــای ایـسـتــاده بـبـیـن شــورِ رزمِ امـیـر زاده بـبــیـن قـدمـی زد زمیـن تـلاطـم کرد لشکری دست و پای خود گم کرد خـویـش را قـبـلـهگـاهِ مـیدان و کـعـبـه را قـبـلـهگـاه دوم کـرد آسـمـان را بـه خـاک میدوزد ایـنـکه بر حـادثـه تـبـسّـم کـرد شور آتشفشان شروع شده است مـرتـضی گـوئـیـا تجـسّـم کرد اینکه از کُـشته پـشته میسازد بـا لـب تـیـغ خـود تـکـلّـم کـرد رجـزش دشت را بـهم پیـچـاند نعـرهای زد زمـانه را لـرزاند تـشـنگی میبَـرَد تـوانش حیف خـشکتر میشود لبانش حیف پیـشِ چـشـمانِ خستهاش انگار تیره شد، تـیـره آسـمانش حیف نَــفَـسـش در شـمــاره اُفــتــاده خسته شد دستِ پُر توانش حیف مَرکبِ زخـمی از نَـفَـس اُفـتاد رفت در بیـنِ دشمـنانش حیف ناگهـان ضربهای زد از پـهـلو نیزهای سمتِ استخوانش حیف بر زمـیـنـش زد از سرِ زینش پــدرش آمــده بــه بـالــیــنــش چشمت از حال من خـبر دارد پــدرت دسـت بـر کـمــر دارد هـمـه فـهـمـیــدهانــد بــابــایـت حـالـتی مـثـل مـحـتـضـر دارد تـیغ هـایی که هست اطـرافـت چــقــدر لَـخــتــۀ جـگــر دارد دستِ لـرزانِ من کجـا و تنت؟ کـه تـو را تـکّـه تـکّـه بـردارد خُـرد شـد اسـتـخـوانت امـا نـه اسـتـخـوانـی تنـت مـگـر دارد نَـکــنَــد از بَـــرِ پــدر بِــرَوی خـون من گردنت اگـر بِـرَوی بـیتـو تـنـهـای کــربـلا شـدهام بـیتـو اُفـتـادهتـر زِ پـا شــدهام من که سروی شـکـسـتهام بابا بیتو غمگـینترین صدا شدهام نوکِ انگشتهایشان این سوست عـاقـبت دست بر عـصا شدهام بـیتـو بـازیـچـۀ نـگــاه هــمـه بیتو مـجـروح خـنـدهها شدهام همه کـف میزنند و میخـندند بِـیـنِ ایـنــان چه آشـنـا شــدهام از کـنـارت چـگـونه برخـیـزم خاک بـایـد به روی سر ریـزم حجمی از خون و نیزه و تیری حجمی از زخمهای دلـگـیـری حجمی از خُردههای یک ساقه حـلـقـههـایِ جـدایِ زنـجـیـری حجمی از تیغهای لب پَرِ سرخ حجمی از تکههای شمـشـیری حـجـمی از پـارههای پـاشـیـده غرقِ صد ضربۀ نَـفَـس گیری حـجـمی از پـیـکـرِ پــراکـنــده در سـراشـیـبـی و سـرازیـری بـه دلــم تـیــرِ آتـشـیـن نــزنـی پـیـرمَـردَم مـرا زمـیـن نـزنـی
: امتیاز
|